چرا هیشکی بر نمی گرده؟

ساخت وبلاگ
سریال مگه تمومه عمر چند تا بهاره؟ تموم شد و من آخره یک شب زمستونی خیلی براش دلتنگ شدم.برای تمام شخصیت هایی که در عین فانتزی بودن خیلی خیلی حقیقی و دوست داشتنی بودن.سریال روانشناسی و عمیق و شادی که تمامش رو قطعا مدیون سروش صحتیم.کاش بعد ازین جلال ربانی و شاهین و شهرام و آقای رزاقی و آزی و... همینجوری خوشگل کنار هم زندگی کنن. دلتنگ تمامشون می مونم و منتظر داستان های جدیدی می مونم که آقای صحت قراره جای دیگه و به شکل دیگه خلق کنه‌. فعلا حفره ی ذهنمون و پیدا کنیم و توش کارتونی شنا کنیم ، بدون اینکه بعد موففیتمون غره بشیم و دنیارو خیلی تلخ ببینیم و بزنیم و بخونیم و بار سفر ببندیم تا بعد. +  چهارشنبه دوم اسفند ۱۴۰۲    جا مانده   |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 17:33

این بچه های ساحلی باز با اینکه اصولا معتقدم فوتبال ساحلی خیلی مسخرست اما در کل دارن رویای من و ما و نسل ما رو تو فوتبالی که تو کوچه خیابون بازی می کردیم زندگی می کنن. رویایی که داشتیم و توپی که از جوب در می آوردیم و دلمون می خواست از توی دروازه ی خودمون یه شوت چرخشی بزنیم که بره بچسبه به تاق دروازه که لوله گازه خونه ی مهری خانم بود.و جدا از تمام این ها اینکه این تیم، تمامشون از دم بازیکن ها و آدم های شریفی هستن که همیشه طرف مردم بودن و بر عکس بی ریشه های فوتبالیست ( و به همین دلیل هم بیشتر مورد غضب حکومتن ) بیشتر می چسبن به قلبم.ببین شما گل و آخه. دروازبانمون هستن. بهترین گلزن تیم! :کلیک +  جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲    جا مانده   |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 17:33

همیشه وقتی به کتاب هایی غیر از رمان های داستانی ایرانی و ادبیات کلاسیک جهان فکر می کردم چیزی جز بی فایده و بی مزه بودنشون نمی دیدم.انسان های به ظاهر موفق که بالای منبر می رفتن و‌ انگشت اشارشون و سمتت میگرفتن و از بالا بهت می گفتن تو یه آدم داغونی پس باید این ورد رو بخونی تا موفق بشی.کتاب هایی که بهشون لقب کتاب های موفقیت زرد داده بودم.تا اینکه به مدد عشق، کتابی خوندم که نه رمان بود و نه داستان.تو رده بندی کتاب های موفقیتی قرار می گرفت که من اما تا به حال چیزی ازش نخونده بودم.کتابی که نه شعار می داد نه تحقیر.بلکه فقط از راز و رمز آدم هایی که می شناختم گفته بود‌.ازین که چطور آدم هایی که موفق بودن تو زندگیشون به اون درجه از زندگی رسیدن که بقیه نرسیدن یا نخواستن برسن.تکلیف شب نداد اما از دنیای شرقی هایی گفت که همیشه برای من آدم های عجیب و دوست داشتنی و با کیغیتی بودن.اینکه چطور این آدم ها که شبیه به هیچ کجای این سیاره نیستن زندگی رو در عین جدی بودن راحت گرفتن و به معنای واقعی کلمه زندگی کردن.ایکیگای بهم چسبید.خیلی چسبید. +  شنبه پنجم اسفند ۱۴۰۲    جا مانده   |  چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 17:33